برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 12
من از خانه دلت
سوسوی نوری میبینم ...
شاید از تابش خورشید ...
یا تلالو امید ....
من تو را میبینم از دور دست ها
تو کتابی باز کن از حرف های نگفته
تو سرودی خوان از هستی خویش بر من.....
برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 31
تو از بهار....من از تابستان
اما هردو ریشه در آفتاب داریم
میوه ما نور است و گرما
هرچند دستی به خاک ناب داریم
پاکی و زلالی ...
همچون تلالو نوری که در رقص آب داریم
شاید که ما رویای یک ستاره ایم
که هزار آرزو پشت پرده خواب داریم
برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 61
عاقبت شلوغی های روزگار ما را در مدار تکرار آویخت اکنون به جز قصه حزن نداریم زینتی بر گذشته و به جز امیدواری تقدیسی نیست بر آینده دور در این دنیا و دور از این دنیا...
برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 63
ابدیت من باش... هرچند دیر ....هرچند دور .... من به تو دل بستم تو از منی و من از تو هستم هرچند دیر ....هرچند دور ..... در این دنیا و دور از این دنیا...
برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 53
دوش خواب دیدم عشقت مرا از خواب بیدار کرد
آن دو چشم کهربایت به جانم توطئه بسیار کرد
وجودم مات و مبهوت بود و حیران از این عشق
آن سیه موی پیچان تو به جرم عشق مرا بر دار کرد
هیچ اندیشه و اندوهم نبود از این جان دادن و رستن
آرزویم جز مرگ در ره عشق نبود و او با من همینکار کرد
در این دنیا و دور از این دنیا...برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 83
رنگ چشمهایت
کهربایی است که می دزدد قلب مرا
وقتی نگاه میکنی به من
روح من مغلوب میشود
و زندانی
در تب و تاب رهایی
از زندان چشمهایت
به من نگاه که میکنی
مرا به دشت های سبزی میکشانی
که تلالو رنگ چشمهای تورا تقدیس میکنند
تو ...زیباترین تصویر یک عشق ....
و بزرگترین فریاد یک قلب...
تو
انتهای عاشقی.....
در این دنیا و دور از این دنیا...برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 104
گمان کردم به دام عشق و احساسش نمی افتم و افتادم
زمانی به زندان کهربای چشمانش نمی افتم و افتادم
گمان کردم حدیث قصه هاست این عشق که میگویند
گفتم به چنگ مژگانش و زندان دستانش نمی افتم و افتادم
در این دنیا و دور از این دنیا...برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 100
برچسب : نویسنده : 9mahjortarinc بازدید : 109